شیری که دیر می فهمید- فکر فکر 3 قصه
شما یک بچه گم نکردهاید؟ – کتاب فیلم
کتاب خواندن همیشه لذتبخش است. اما وقتی که بعد از خواندن کتاب بتوانی قصهاش را در فیلم انیمیشن کوتاهی که بر اساس ان ساخته شده، دوباره ببینی و بشنوی، این لذت زیادتر میشود. خیلی زیاد!
کتاب فیلم «شما یک بچه گم نکردهاید؟» داستان یک جوجهتیغی کوچولو است که با مامانش قل قل بازی میکرد. از یک سرازیری قل میخورد و پایین میرفت، بعد عم منتظر می شد تا مامانش برسد. اما یک بار که قل خورد و رفت پایین، منتظر مامانش نشد، این ور و آن ور دوید و بالا و پایین پرید. وقتی که خسته شد، ایستاد و به دوروبر نگاه کرد اما مامانش را ندید. گریه کرد و گفتک «وای... مامانم گم شده!»
گیلی گیلی گرمش شده – کتاب فیلم
کتاب خواندن همیشه لذتبخش است. اما وقتی که بعد از خواندن کتاب بتوانی قصهاش را در فیلم انیمیشن کوتاهی که بر اساس آن ساخته شده، دوباره ببینی و بشنوی، این لذت زیادتر میشود. خیلی زیاد!
کتاب فیلم «گیلی گیلی گرمش شده» کتابی است که انیمیش آن هم ساخته شده و در کتاب قرار داده شده است. گیلی گیلی یک فیل چاق و تپلی است که یک روز خیلی گرمش شده بود و باید در یک برکه آبتنی میکرد اما هیچ برکهای اب نداشت، جز برکه تمساح...
گلی کوچولو یه برگ هلو – کتابفیلم
کتاب خواندن همیشه لذتبخش است. اما وقتی که بعد از خواندن کتاب بتوانی قصهاش را در فیلم یا انیمیشن کوتاهی که بر اساس آن ساخته شده، دوباره ببینی و بشنوی، این لذت خیلی ذیادتر میشود.
کتاب فیلم «گلی کوچولو یه برگ هلو» قصه دختری به نام گلی است که اسم مامانش زینبخاتون است. زینب خاتون گلی کوچولو رو خیلی دوست داشت، چون به غیر گلی کوچولو هیچی نداشت. به همین خاطر هم خیلی سخت کار میکرد تا هر چی گلیجون خواست برایش تهیه کند. اما گلی کوچولو خیلی بازیگوشی میکرد. درس نمیخوند، کیف و کتاب و دفترهایش را همه جا پخش می کرد. حتی به قصههای زینب خاتون گوش نمیکرد... با اینکه روز امتحان فرا رسید و زینب کوچولو نمیدانست باید چکار کند.
تولدش مبارک – مجموعه مامان و نینی
کتاب «تولدش مبارک» از مجموعه کتابهای «مامان و نینی» است و داستان از اینجا شروع میشود که یک روز یک مامان خرگوش در جنگل گردش میکرد که یک توپ کوچولوی سفید پیدا کرد اما مامان خرگوشه نمیدانست که اون توپ کوچولو پیله کرم ابریشم است. به خاطر همین تصمیم گرفت اون را برای بچهاش ببرد و به طرف لانهاش قل داد. در راه کلاغه هم آن را دید و خوشش آمد و سعی کرد ان را برای خودش بردارد، ولی مامان خرگوشه گفت که چون خودش اول ان را دیده، پس مال خودش است. در همین حال که خرگوش و کلاغه، سر آن توپ کوچک بحث میکردند، یک دفعه توپ تکان شدیدی خورد. مامان خرگوشه و کلاغه از ترس پشت درختی پنهان شدند و از دور به پیله کرم ابریشم که تکان میخورد، نگاه میکردند...
لالایی سنجاب – مجموعه مامان و نینی
کتاب «لالایی سنجاب» از مجموعه کتابهای «مامان و نینی» است و داستان زندگی سنجاب کوچولویی است که توی تنهی درخت بلوط در جنگل زندگی میکنند. سنجاب کوچولو روزها در جنگل بازی میکرد. بعد که خسته میشد، به لانه برمیگشت، خمیازهای میکشید و میگفت:«مامان... لالایی میخواهم!». خانم سنجاب هم بچهاش را بغل میکرد و سنجاب کوچولو با صدای تاپ تاپ قلب مامانش به خواب میرفت. اما یک روز وقتی سنجاب کوچولو به لانه برگشت، مامانش نبود. سنجاب کوچولو همه جا را گشت، اما خبری از مامانش نبود.
لاکپشت چهارمی – مجموعه مامان و نینی
«لاکپشت چهارمی» از مجموعه کتابهای «مامان و نینی» است و داستان یک خانم لاکپشت است که چهارتا بچه لاکپشت دارد. یک روز خانم لاکپشته و چهارتا بچهاش به طرف رودخانه می رفتند. سه تا از بچهها پشت سر مادرشان حرکت میکردند، اما لاکپشت چهارمی این طرف و آن طرف میرفت. مامان لاکپشته هم بهش میگفت که اینقدر این طرف و آن طرف نرو، یک وقت گم میشوی و لاکپشت چهارمی هم گفت :«چشم مامان»؛ اما یک دفعه لای بوتهها غیبش زد.
مامان خیاط و دختر عدسی – مجموعه مامان و نینی
«مامان خیاط و دختر عدسی» از مجموعه کتابهای «مامان و نینی» است و قصه یک مامان خیاط است که یه دخر خیلی ریزه میزه دارد و چون خیلی کوچولو است، به او دختر عدسی میگوید. مامان خیاط هر روز برای همه لباسهای خوشگل میدوزد و اخر روز هم یک پیراهن کوچک برای دختر عدسی میدوزد، اما دختر عدسی آنقدر کوچک است که باز هم لباس برایش بزرگ است. مامان خیاط غصه دار میشه و آه میکشد که پروانهها و گلها و غنچهها همه بزرگ شدند اما دختر عدسی بزرگ نشده. دختر عدسی که صدای مامان خیاط را میشنود و اشکهایش را میبیند، غصه دار میشود، اما فکری به ذهنش میرسد.